|
جمعه 30 دی 1385برچسب:, :: 21:6 :: نويسنده : MR.kave
در دهکده ای ،مجاور مدرسه زاهد پیر،زن و مرد فقیری بودند که یک پسر داشتند.آنها به خاطر بیماری و فقر به فاصله کمی از دنیا رفتند و پسر کوچکشان را با یک جفت گوسفند نر و ماده تنها گذاشتند.پسر کوچک می توانست شکم خود را سیر کند. به همین خاط گوسفندانش را برداشت و نزد زاهد پیر آمد.زاهد پیردر یکی از غرفه های مدرسه برای پسرک جایی درست کرد و محلی نیز برای گوسفندانش در اختیار او گذاشت.اهالی دهکده این پسر بچه فقیر را جدی نمی گرفتند و اغلب او را مسخره می کردند و بعضی از کودکان به او سنگ می زدند؛اما زاهد پیر با این کودک بسیار مودب بود و او را با نام" دست نیافتنی کوچک" صدا میزد،در حالی که لقب دست نیافتنی برای کودک فقیر در نظر شاگردان مدرسه سنگین و بی معنا جلوه می کرد.آنها این عنوان را در غیاب زاهد پیر مسخره می کردند. نظرات شما عزیزان: ![]()
![]() |